- متمکن شدن
- جایگیر شدن جای گزیدن جای گیر شدن جای گزیدن ثابت ماندن: بر سریر ملک و سلطنت متمکن شد، دارای مکنت و مال شدن، توانا شدن
معنی متمکن شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پا بر جا شدن دست دادن بر قرار شدن پا بر جا گردیدن ثبات یافتن
در پناه بودن در زنهار بودن در زنهار بودن، امن شدن
بست نشستن، پناهیدن پناه گرفتن در جایی پناه گرفتن: و حاکم آنجا نزوال که از امری گرج بود با بسی نفر از عظمای از ناوران و غلبه گرجیان در آن متحصن شده بودند، در مکانی مقدس بست نشستن: عده ای از اهالی در تلگرافخانه متحصن شدند
در اندیشه فرو رفتن اندیشمند شدن بفکر فرو رفتن: متفکر شده در صدد تحقیق بر آمد
یاد آور شدن متذکر شدن بکسی. او را یاد آور شدن: من بشما متذکر شدم که این شغل شایسته شما نیست
دیندار گشتن
زیور یافتن آراسته شدن زینت یافتن: ... بخطبه و سگه مبارک او متزین شود
جدا شدن تمیز شدن جدا شدن: صفت این خون متمیز شود از خون استحاضه
جایگیر شدن جای گرفتن
جایگیر کردن، توانگر کردن، توانا ساختن جای گیر کردن ثابت و مستقر کردن، دارای مکنت و مال کردن، توانا ساختن
جایگزین شدن، میان گرفتن کیان گرفتن جای گزیدن مرکز گرفتن
وطن گزیدن مقام کردن در جایی: تا ایشان مرفه الحال و فارغ البال درین طرف مقیم و متوطن شدند
اطمینان یافتن خاطر آسوده شدن
Ascertain, Clinch
averiguar, garantir
feststellen, absichern
ustalać, zapewniać
устанавливать , закрепить
встановлювати , гарантувати
vaststellen, verzekeren
averiguar, asegurar
s'assurer, garantir
accertare, garantire
सत्यापित करना , पक्का करना
নিশ্চিত করা , নিশ্চিত করা
memastikan
doğrulamak, sağlamlaştırmak
확인하다 , 확실히 하다
查明 , 确保
確認する , 確保する
לוודא , להבטיח
kuthibitisha, kuhakikisha
ยืนยัน , รับรอง
يتأكّد, حصّن